درباره هاجر حاجتمند
درود و مهر بی پایان، گوشه ای از مسیری که من طی کردم
من هاجرحاجتمند مدیر وب سایت، و نویسندهی بیش از ۶ کتاب در حوزهی رشد شخصیتی هستم.
من در کودکی در یک شهر مرزی به دنیا آمده بودم که بنابر دلیل جنگِ ایران و عراق تمام دوران کودکی من زیر بمب و آوارگی در دامن کوهها و روستاهای اطراف بود. به علت شرایط سخت و بحران و ناتوانی مالی نتوانستم بیش از دوران دبستان به مدرسه بروم امّا علاقهی زیادی به یادگیری و مطالعه داشتم. شروع به مطالعه کردم. کتابهای زیادی را مطالعه کردم توانستم از یک زندگی پر از بحران و تنشزا، خودم را در مسیر درست قرار دهم و یک زندگی مستقل و سرشار از خوشبختی و موفقیت را تجربه کنم.اولین خاطرهای که از کودکی به یاد دارم در سن سه سالگی بودم که دستم در دستم مادرم بود در دستِ دیگریش خواهرش کوچکترم و روی پشتش خواهر سومم بود. صدای مهیب و وحشناک توپها و خمپاره قلب کوچک من را میلرزاند. مادرم دست من و خواهرانم را گرفته بود و به دنبال خودش میکشید. ما مجبور بودیم شهر را ترک کنیم.و به کوه و دشتها پناه ببریم. . من یک دمپایهای به پا داشتم که پاره بود برای همین بعضی از وقتها از پایم در میآمد. مجبور بودم هر بار برای آوردن دمپایه دست مادرم را بکشم و او را متوجه پای برهنهام کنم چون در یک دشت پر از خار بودیم.خاطره های دوران کودکی تبدیل به کابوسی برای من شده بود. چندین بار شاهد از دست دادن و شهید شدن دوست و همبازیهایم بودم. کابوسی پایان ناپذیر که قلب کوچک من یارای تحمل کردن نداشت. من از همان دوران کودکی یک فرد افسرده بودم. یادم هست بارها از خودم میپرسیدم بهترین لطف خداوند در حق من چیست؟! صدای درونم را میشنیدم (مرگ). ولی انگار بازی زندگی به این زودیها برای من پایانی نداشت. بخاطر اینکه با فرد مورد نظر پدرم ازدواج نکردم، از طرف خانواده ام طرد شدم. تحمل این همه فشار در زندگی برایم دشوار بود. بعدها سرطان گرفتم وتحت عمل جراحی قرار گرفتم ولی عمل جراحی موفقیتآمیز نبود بعد از یک سال تودهها دوباره رشد کردند و دوباره نیاز به عمل جراحی پیدا کردم. در این شرایط سخت، حتی یک نفر از خانوادهی من احوالم را جویا نشد. در این زمان هم، دقیقاً حرفهای دکتر یادم هست که پشت تلفن، به من گفت: «متاسفم خانم! هر کاری که از دستمان بر میآمد برای شما انجام دادیم و از اینکه غدّه های شما رشد کنند یا نه، تضمینی نمیدهم و احتمال بچهدار شدن شما هم وجود ندارد. چون شما در حین انجام عمل جراحی، دچار آسیب شدهاید».
ادامه پایین صفحه….
ادامه
وقتی همه چیز در حال فروپاشی است این نشانهی خوبی است که با باور کردن خداوند به عنوان نیروی برتر جهان، خود را از دام محدودیتها رهانیده و برای یک بار هم که شده به این نیرو وصل شویم و آن را بیازماییم. امید در دلم جرقه میزد؛ تهِ دلم حرفهای دکتر را نپذیرفتم. ایمانم چند برابر شده بود و با باور به ایمان و اطمینان کامل به این نیرو، من بعد از چندی دارای فرزند شدم و خداوند یک هدیهی آسمانی به من داد. به پاس این هدیه با ارزش، با خداوند عهد بستم که تمام تلاش و نیروی خود را صرف بزرگ کردن این امانت الهی بکنم. حالا دیگر زندگی من زیر و رو شده بود؛ چنان غرق در بزرگ کردن این فرشتهی الهی شدم که فراموش کردم روزی بیمار بودم. دیگر هیچ وقت به دکتر مراجعه نکردم. روز تولد من و دخترم یکی است . من دوست نداشتم دخترم به سرنوشت من دچار شود. شاید تا آن زمان هیچ خواستهای را تا این حّد از خدا نخواسته بودم که دخترم در جامعه به جایگاهی برسد که تمام محدودیتهای جنسیتی را در هم بشکند. من و دخترم باهمدیگر رشد کردیم. من در مسیر مطالعه و رشد شخصیتی قرار گرفتم و توانستم آنچه در درون دارم را بر روی کاغذ بیاورم. من به رویای خودم رسیدم . دخترم فاروغ التحصیل رشته پزشکی هستند و الان برای قبولی در آزمون تخصصی درس میخوانند.
بنده تجربه ی راهاندازی و سوددهی دو بیزینس موفق ، بدون سرمایهی اولیه را دارم. چند سال پیش احساس کردم زندگی من نیاز به تغییر و تحول دارد. با اینکه ترس داشتم ولی بازهم به امیدِ کمک و یاری همان نیروی برتر حرکت کردم. تنها و دست خالی حتی بدون داشتنِ یک تک هزارتومانی و هیچ گونهسرمایهای به یک شهر بزرگ و غریب مهاجرت کردم.در یک شرکت بستهبندی کار کردم با جمع کردن اندکی سرمایه وارد یک بیزینس جدید شدم که هیچ مهارتی در آن نداشتم، بعد از یک سال بسیار موفق شدم. بدون نیاز و کمک هیچ کسی توانستم کتابهایم را به چاپ برسانم و سایتم را راهاندازی کنم. از همان دوران کودکی همیشه علاقهمند کمک و یاری به اطرافیانم بودم. چیزی در درون، من را سوق میداد که با حرف زدن و انگیزه دادن به دیگران با آنها ارتباط برقرار کنم. همیشه فکر میکردم که افراد بسیاری، جدا از نیازهای مالی به امید و انگیزه نیاز دارند. عشق و علاقهای وصفناپذیر در وجودم زنده بود. همیشه دنبال یادگیری بودم دوست داشتم آنچه را که یاد گرفته و تجربه کرده ام را با دیگران سهیم شوم تا با هم در مسیر رشد گام برداریم. برای همین دوست دارم در این مسیر زیبا همراه و همدل هم باشیم و از نتایج و تجریبات هم بهرهمند شده و از مسیر رسیدن بهخواستههایمان لذت برده و ردپایی از خود بر جای گذاریم. قرار است در این سایت شاهدِ موفقیت و خوشبختی، ثروت و سلامتی شما عزیزان باشیم.
بیزینس هایی که بدون داشتن سرمایه راه انداختم
۱) در یک شرایط سخت مالی قرار گرفتم که باید چاره ای می اندیشیدم
محدودیت های بسیاری داشتم که نمی توانستم در بیرون از خانه کار کنم من خیاطی را تا حدی خود آموز یاد گرفته بودم ولی حتی یک چرخ راسته دوز معمولی نداشتم. خواهرم یک چرخ خیاطی معمولی داشت که کمتر از آن استفاده میکرد آن را امانت گرفتم از یکی از مغازه های پارچه فروشی چند متر پارچه گرفتم و چند سارافون دخترانه دوختم آنها را برای فروش به مغازه برادرم بردم. کم کم فروش رفتند و من ادامه دادم . خواهر کوچکترم در رشته خیاطی تحصیل کرده بود از او دعوت به همکاری کردم. در خانه ما کار را شروع کردیم.فروش ما بالا رفت و باهم شرکت تعاونی تولید پوشاک را ثبت کردیم که بالای ۱۰نفر در آنجا کار میکردیم.
۲) شرایط زندگی طوری پیش رفت که من مجبور شدم بعد از بیست و هفت سال زندگی مشترک از آن رابطه بیرون بیایم دست خالی بدون داشتن یک تک هزارتومانی به یک شهر کاملا غریب با توکل به نیروی برتر مهاجرت کردم. وقتی تو حرکت کنی معجزه ها پشت در صدایت می زنند.من با خانمی آشنا شدم که خانه اش را با کل وسایلش به من اجاره داد. در یک شرکت بسته بندی کار کردم با اندکی سرمایه از پارکینگ خانه خودم غذای آماده راهاندازی کردم . بعد از یک سال خیلی رشد کردم و میتوانستم یک رستوران خوب بزنم. ولی انگار مسیری دیگر من را صدا میزد .
۳) عشق و رسالت من در زندگی
در کنار غذای آماده هر وقت فرصتی برای من ایجاد میشد سراغ نوشتن میرفتم چندین سال بود که مینوشتم بنا به دلایلی نتوانسته بودم که کتابهایم را چاپ کنم آنها را ویرایش و بازنویسی کردم به لطف خدای مهربان کتابهایم را به چاپ رساندم سایتم را راه اندازی کردم تا بتوانم خدمتی که همیشه عاشقش بودم را به مرحله ظهور برسانم. در مسیر مراقبه و مدیتیشن قرار گرفتم که تاثیرات شگرفی بر زندگی من گذاشت. اضطراب مزمنی که، تمام عمر با من بود از بین فت. گشایش در کار و زندگیم نمایان شد.
کتابهای چاپ شده
کتاب خودباوری و انگیزهی پایدار؛ نویسنده ؛ هاجر حاجتمند
کتاب موفقیت یا خوشبختی؛ نویسنده؛ هاجر حاجتمند
کتاب پول یا ثروت؛ نویسنده ؛ هاجر حاجتمند
کتاب روانشناسی پول و ثروت نویسنده ؛هاجر حاجتمند
کتاب خودت را دوباره بساز نویسنده ؛ هاجر حاجتمند
کتاب کیمیاگر خودت باش نویسنده؛ هاجرحاجتمند
تمامی که این کتابها در سایت
/hajatmand.comموجود هستند
مدرک و دور ه هایی که گذراندم شامل؛
- مدرک روانشناسی بالینی از QAL انگلستان دارای تاییدیه از مرجع ASCB دارای برگه مخصوص، ریجستر آنلاین
۲) مدرک مربیگری ۱۰۰ساعته مدیتیشن از CIMS کانادا (مرکز آموزش نپال)
آرزومند پدیدار شدن معجزه ی خوشبختی در زندگی شما عزیزان هستم.
هاجر حاجتمند
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.
معرفی تیم مجله ما
معرفی اعضای تیم که برای مقالات زحمت می کشند.
پیشنهاد هاجر حاجتمند
مقالات پیشنهادی برای مطالعه توسط سردبیر سایت
روابط
شخصیت ما واقعیت زندگی ما را خلق میکند. شخصیت ما متشکل از، طرزافکار، طرزرفتارو احساس درون…
- طراح سایت
روابط
آیا تا به حال شده که به خاطر انتقاد تُند یک نفر، احساس کنید که به عزت نفس شما آسیب وارد شد…
- طراح سایت
در کتاب روانشناسی ثروت شما ۳۲۷تست روانشناسی ثروت را جواب میدهید تا از برنامه ناخودآگاه ذ…
- طراح سایت
ثروت
برای هیچ کس مهم نیست شما چقدر پول دارید. برای هیچ کس مهم نیست شما چه ماشینی سوار میشوید….
- طراح سایت
رشد شخصیتی
تضاد یا مشکل، همان چیزی است که از آن خوشمان نمی آید در ما احساس ناراحتی و بی رغبتی ایجاد…
- طراح سایت
رشد شخصیتی
اتفاقاتِ تأثیرگذار و سرنوشت ساز وجود دارند، امّا موفّقیّت ناگهانی، هرگز!
موفّقیّت با صرف …
- طراح سایت